یکشنبه

شورش های خمینی در حوزه علميه

شورش های خمینی در حوزه علميه[1]                                                                                                                                
1-از شبهات حکمی زاده تا فلسفه ستیزان:  ...شدت علاقه امام به فلسفه و عرفان بر حوزویان فلسفه ستیز پوشیده نبود. این در حالی بود که درس فلسفه امام خمینی چندان علنی نبود و به طور خصوصی و کاملاً محدود برگزار می شد. تنها طلبه هایی مجاز به شرکت در این درس بودند که امام خمینی به آنها اذن حضور داده باشد. اما مباحث جنجالی فلسفه و عرفان اسلامی به ایجاد چالش های جدی در میان حوزویان انجامید. یکی از علمای قم حکم تکفیر امام خمینی را صادر کرد و طلبه های ضد فلسفه نیز معاشرت با امام و خانواده اش را تحریم کردند. آیت ا... عزالدین زنجانی اینگونه به یاد می آورد: « کسی که امام را تکفیر کرد و کارش در حوزه قم صدا کرد، یکی از علمای زنجان بود. وی در محله سیدان قم ساکن بود و من از او که علت را پرسیدم دستم را گرفت و گفت: این شخص می گوید دست تو خداست! این به خاطر تصور غلطی بود که از بحث فلسفی وحدت وجود برای او حاصل شده بود.»[2]  شاید خیلی ها قضیه مشهور پیشنهاد یک روحانی مقدس را مبنی بر آب کشیدن کوزه ای که مرحوم مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود شنیده اند. این روحانی با این تفکر که فرزند امام نیز به دلیل اعتقادات فلسفی پدرش نجس است ، دستور آب کشیدن کوزه را داده بود... با تعطیلی درس فلسفه امام ، دعواها بر سر اندیشه های فلسفی عرفانی ایشان فروکش کرد... بعدها آیت ا... العظمی بروجردی هم با تدریس علنی و گسترده فلسفه مخالفت کرد. [خمینی در پیام منشور روحانیت برای خواص انقلاب به این جریان اشاره می کند: « در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم ، مرحوم مصطفى از كوزه‏اى آب نوشيد. كوزه را آب كشيدند چرا كه من فلسفه مى‏گفتم. ترديدى ندارم اگر همين روند ادامه مى‏يافت، وضع روحانيت و حوزه‏ها ، وضع كليساهاى قرون وسطى مى‏شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزه‏ها را حفظ نمود!!» آیا حاکمیت سیاسی روحانیت بیشتر به کلیساهای قرون وسطی شباهت دارد یا پایبندی به سنت دیرین عدم حاکمیت آن؟! ضمناً سبب آب کشیدن کوزه فراتر از مسأله تدریس فلسفه بود زیرا خمینی در حوزه علمیه به "کمونیست" مشهور بود! همچنین باید خاطرنشان ساخت که فلسفه (كه ريشه هاي آن عمدتاً از فلسفه يونان قديم و آراي حكماي ايشان است) مورد مذمت امامان شیعه قرار گرفته است و از پرداختن به آن نهی فرموده اند. به عنوان نمونه در كتاب مستدرك الوسائل ، امام حسن عسکری (ع) در حديثي درباره مردم آخرالزمان مي فرمايند: « و علمايشان شريرترين خلق خدا در زمین هستند و به فلسفه و تصوّف تمایل دارند.»]
2- مخالفان طرح اصلاح حوزه: امام و دوستانش از همان اوایل ورود آیت ا... العظمی بروجردی به قم ، ایشان را به پیگیری طرح اصلاح حوزه ترغیب کردند.اما طولی نکشید که همه رشته های اصلاح طلبان حوزه پنبه شد و زعیم حوزه قم به این تلاش ها بدبین گشت. مرحوم حجت الاسلام علی دوانی که از طلاب فعال آن روزگار بوده است در این باره نوشته که پس از عقب نشینی آیت ا... بروجردی ، امام خمینی به همراه مرحوم آیت ا... شیخ مرتضی حائری یزدی و دیگر اعضای هیأت مصلحین حوزه نزد وی می روند تا علت را جویا شوند. در خلال مذاکرات، ناگهان آیت ا... بروجردی می گوید:« از کجا بدانم که می خواهید اصلاح کنید؟! آقا مرتضی حائری با عصبانیت می گوید آقا یعنی ما مفسد هستیم؟! پدر من حوزه ای به آن خوبی تشکیل داد و ما مفسد هستیم؟! این را می گوید و عمامه اش را به زمین می زند. با دخالت یکی از اطرافیان آقای بروجردی ، روح ا... خمینی هم استکان چایش را که در دست داشته به دیوار می کوبد که می شکند. آقای بروجردی بلند می شود به اندرون می رود. آنها هم برخاسته از خانه خارج می شوند و همه چیز به حال اول باقی می ماند.»[3]  پس از این واقعه ، امام خمینی برای همیشه ارتباطش را با بیت آیت ا... بروجردی محدود کرد و سکوت پیشه نمود.[4]
3- کار فرهنگی یا مبارزه سیاسی؟  پس از درگذشت آیت ا... العظمی بروجردی در فروردین سال ۱۳۴۰، مرجعیت در قم بین سه قطب این حوزه تقسیم شد. سنت گرایان حوزه تحت مرجعیت آیت ا... سید محمد رضا گلپایگانی در آمدند و به حرکت آرام خود ادامه دادند. نواندیشان حوزه نیز از مرجعیت دو تن از استادان عالی حوزه حمایت می کردند. گروهی که چندان با حکومت پهلوی سر ستیز نداشتند و کار فرهنگی را ترجیح می دادند ، مرجعیت آیت ا... سید کاظم شریعتمداری را پشتیبانی می کردند و مؤسسه ای به نام "دارالتبلیغ اسلامی" را به راه انداختند. گروه دیگر نیز که خواهان مبارزه جدی با حکومت پهلوی و اولویت کار سیاسی بودند ، با انحرافی دانستن تشکیلات دارالتبلیغ ، گرد امام خمینی جمع شدند و رقابتی طولانی و دشوار با دو گروه دیگر را آغاز کردند. حامیان امام خمینی از همان زمان ، تشکیلاتی را بنا نهادند که "هیأت مدرسین" و بعدها "جامعه مدرسین حوزه علمیه قم" نام گرفت و دربرگیرنده استادان و روحانیون برجسته و مهمی بود که افکار انقلابی امام را پذیرفته بودند. همین تشکل بود که در سال ۱۳۶۱ آیت ا... شریعتمداری را از مرجعیت خلع کرد. مخالفت امام خمینی با دارالتبلیغ ، گروه بندی حوزه را وارد مرحله جدی تری کرد و واکنش هایی را در پی داشت. مرحوم آیت ا... احمدی میانجی از مؤسسین جامعه مدرسین به یاد می آورد که وقتی مخالفت امام با تشکیلات دارالتبلیغ را برای مرحوم آیت ا... العظمی سید هادی میلانی در مشهد بازگو کرده بود، از این مرجع تقلید شنیده که: آقای خمینی به کار آقای شریعتمداری چه کار دارد؟[5]  در این میان علامه طباطبایی به دلیل روابط حسنه اش با حضرات آیات امام خمینی و شریعتمداری سعی فراوانی داشت تا این اختلافات فروکش کند. وی در نامه ای که به آیت ا... العظمی میلانی نوشته، درباره تلاش هایش گزارشی داده است: « در خصوص اختلافات مربوط به دارالتبلیغ باید عرض کرد که این مسأله یکی از مسائل بغرنج این حوزه قرار گرفته و تاکنون راه حلی حقیقی برایش پیدا نشده است و کسان زیادی که به منظور جمع کلمه با آقایان وارد مذاکره شده اند با شکست مواجه گشته اند و اغلب واردین ، صورتاً هم اگر نباشد معنیاً با آقای شریعتمداری موافقند و حجت آقای خمینی را قانع کننده نمی دانند. [می بینیم که چگونه خمینی که مرجعیت ساختگي اش را مرهون آیت ا... شریعتمداری است با همردیف دانستن خود با او، به رقابت و مخالفت با وی برخاسته است!! ضمناً دليل اصلي مخالفت خميني با دارالتبليغ اين بود كه وي به سبب اغراض و اهداف سياسي اش ، مايل بود تا همه حول او گرد آيند.] هفته گذشته آقای انگجی قم مشرف شده ، با هر دو آقا ملاقات کرد که در بعضی از آنها بنده نیز شرکت داشتم. به جایی نرسید و ناچار تاکنون به عرض عالی رسانیده اند. این مدت که بنده مراجعت کرده ام جز یک مباحثه به هیچ کاری نرسیده ام ، به طور مداوم منزل ما تردد است. چند مرتبه تا کنون با آقایان ملاقات و مذاکره کرده ام ، نتیجه ای نبخشید... عده یی از هواخواهان هر یک از آقایان می خواهند مرجع خود را رئیس منحصر به فرد قرار دهند و در این راه از هیچ گونه تحریک و دسیسه و ایجاد اختلاف فروگذاری نمی کنند.»[6]  شاید مهم ترین جلوه تضاد و تقابل جریان های حامی امام خمینی با مرحوم آیت ا... شریعتمداری در دیدار پرچالش آقایان منتظری و هاشمی رفسنجانی با آقای شریعتمداری نمود یافت که هر دو نفر آن را روایت کرده اند.[7]
4- قم در برابر نجف: با تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس عزیمت ایشان به عراق ، جبهه های جدیدتری در برابر منش عملی ایشان گشوده شد و حوزه نجف نیز به جمع منتقدان افزوده گشت... مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی نیز درباره دلایل موافقت حکومت پهلوی با عزیمت امام به نجف نوشته است:« فشار افکار عمومی و اعتراضات مردم و علما، مشکلات دولت ترکیه در نگهداری و و کنترل فعالیت های امام با توجه به جو مشابه ایران و ترکیه و از این دو مهم تر وضع نجف و سکون و رکود حاکم بر فضای حوزه آن دیار از جمله عوامل اصلی تبعید بودند. رژیم می پنداشت که با تبعید امام به عراق...  بدون نیاز به مراقبت های مستقیم ، وضعیت حوزه نجف مانع طبیعی و مهم برای محدود کردن فعالیت امام می باشد... امام خمینی خود در آثارش از سختی های شرایط حوزه نجف بارها به تلخی یاد کرده اند.»[8] سید احمد خمینی در دیگر نوشته ها و سخنان خود از فضای سنگینی که در نجف وجود داشت سخن گفته است: « مقدس نمایان متحجر در نجف به امام نسبت تارک الصلاة دادند... آنها کتاب ها و اعلامیه های امام را که با هزاران مشکل تهیه می شد به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران، توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می گرفتند و داخل چاه یا رودخانه ها می ریختند... شاید این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: « خدا می داند در این مدت از دست  اهل اینجا چه کشیدم؟!»[9]  تلاش های منتقدان و مخالفان امام در نجف به همین محدود نشد و علاوه بر نادیده گرفتن ایشان از سوی برخی ، اقداماتی نیز برای از رونق افتادن درس خارج امام در نجف در جریان بود. مرحوم آیت ا... سید عباس خاتم یزدی – که از اعضای اصلی حلقه نزدیکان و شاگردان مهم امام در نجف بود – از مرحوم آیت ا... سید محمد روحانی به عنوان شاخص ترین کسانی یاد می کند که تلاش های او برای کاهش تعداد طلاب شرکت کننده در درس امام مؤثر واقع شد.[10] فضای رقابتی حوزه های علمیه عراق (نجف و کربلا) تا حدودی توانست حاشیه امنی برای امام ایجاد کند[11] و ایشان با برخوردهای محترمانه ای که با دیگر بزرگان عراق داشت ، مانع از تشدید اختلافات می شد. با این حال تحریکات رژیم شاه از یک سو و تندروی های برخی از طلاب انقلابی حامی امام سبب می شد که گاهی تنش هایی در سطوح عالی حوزه پیش آید. جعل سند علیه مرحوم ایت ا... سید محمد روحانی – که از برجسته ترین شاگردان مرحوم آیت ا... العظمی خویی و از علمای برجسته نجف بود – به منظور وابسته جلوه دادن وی به رژیم پهلوی ، یکی از اقدامات غیر اصولی و تندورانه برخی طلاب انقلابی بود که بر تیرگی روابط جریان انقلابی حامی امام با بزرگان نجف افزود.[12]  با درگذشت آیت ا... العظمی حکیم که او هم چندان گرایشی به منش سیاسی امام خمینی نداشت[13]  تلاش ها برای تثبیت مرجعیت امام خمینی و آیت ا... العظمی سید ابوالقاسم خویی منجر به شکل گیری رقابتی سنگین در نجف شد. گرایش برخی از بزرگان و فعالان حوزوی آن روزگار همچون آیت ا... سید محمد باقر صدر و امام موسی صدر به سمت آیت ا... خویی ، باز هم بر مرزبندی ها افزود و با وجود تلاش های امام در جهت تلطیف اوضاع ، خود به خود بر اختلافات افزوده می شد. از سوی دیگر با تشدید فعالیت های سیاسی امام در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، علمای محتاط و سیاست گریز نجف زاویه های بیشتری با امام پیدا می کردند و تلاش های معتمدینی چون مرحوم شیخ نصرا... خلخالی هم سودی نداشت... قوی ترین جریان های نجف که آیت ا... العظمی خویی و آیت ا... شیخ حسین حلی آنها را نمایندگی می کردند، با امام از نظر مبانی فقهی و رفتار سیاسی سازگاری چندانی نداشتند و امام نیز متقابلاً منتقد آنها بود.  [می بینیم که چگونه علمای شیعه با تفکرات وی مخالف بوده اند. خمینی مباحث کتاب "مبانی [بدعت] ولایت فقیه" خود را در نجف رونمایی کرده بود که به خاطر آن مستوجب تکفیر بود ، اما به سبب ازدحام اراذل و اوباش از میان معممان گرد او و حمایت پنهان استعمار ، علما توان برخورد شایسته با او را نداشتند. خمینی در پیام منشور روحانیت درباره مخالفت روحانیت سنتی با ایدئولوژی و بدعت خود می گوید:  « در شروع مبارزات اسلامى اگر مى‏خواستى بگويى شاه خائن است ، بلافاصله جواب مى‏شنيدى كه شاه شيعه است... خون‌دلی كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های ديگران نخورده است. وقتى شعار جدايى دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردى و عبادى شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد... ترويج تفكر « شاه سايه خداست» و يا با گوشت و پوست نمى‏توان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اينكه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسى مى‏دهد و از همه شكننده‏تر ، شعار گمراه ‏كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان باطل است و هزاران « إن قُلت» ديگر ، مشكلات بزرگ و جانفرسايى بودند كه نمى‏شد با نصيحت و مبارزه منفى و تبليغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل ، مبارزه و ايثار خون بود كه خداوند وسيله‏اش را آماده نمود(!) علما و روحانيت متعهد سينه را براى مقابله با هر تير زهرآگينى كه به طرف اسلام شليك مى‏شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند...در آن زمان روزى نبود كه حادثه‏اى نباشد. ايادى پنهان و آشكار آمريكا و شاه به شايعات و تهمت‌ها متوسل شدند حتى نسبت تارك الصلاة و كمونيست و عامل انگليس به افرادى كه هدايت مبارزه را به عهده داشتند مى‏دادند. واقعاً روحانيت اصيل(!) در تنهايى و اسارت خون مى‏گريست... همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه‏هاست(!) و برخورد واقعى هم با اين خطرات بسيار مشكل و پيچيده است.»(صحيفه امام ، جلد‏21، ص: 282)]
 آیت ا... خاتم یزدی به یاد می آورد که امام تنها دو بار از مراجع نجف علناً گلایه کرد و هر دو بار نیز گلایه وی متوجه آیت ا... خویی بود.[14] بین جریان وابسته به شهید آیت ا... سید محمد باقر صدر که به حزب الدعوه مشهور بود با حامیان امام خمینی نیز اختلافاتی وجود داشت که هنوز هم پابرجاست و حتی ده سال پیش در جریان انتصاب آیت ا... هاشمی شاهرودی به ریاست قوه قضائیه این اختلافات سر باز کرد و آیت ا... یوسف صانعی و حجت الاسلام محتشمی پور علناً با این انتخاب به دلیل حضور فعال آیت ا... هاشمی شاهرودی در حلقه حزب الدعوه انتقاد کردند. در خاطرات علی اکبر محتشمی پور که از طلاب انقلابی عصر حضور امام در نجف بوده است ، می توان شواهد فراوانی از این اختلافات را پیدا کرد.  دیگر مشکل طلاب انقلابی حامی امام در نجف با جریان وابسته به آیت ا... سید محمد شیرازی و کربلایی ها بود. با وجودی که مرحوم آیت ا... شیرازی هنگام ورود امام به کربلا استقبال بسیار خوبی از ایشان به عمل آورد ، اما پس از رحلت آیت ا... العظمی حکیم و طرح مرجعیت آیت ا... شیرازی از سوی کربلایی ها این روابط تیره و سرد شد... اما دامنه این سردی و تیرگی به انقلابی های نجف هم رسید و تبعات آن تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم ادامه داشت و هنوز هم این تنش ها پابرجاست. امام در دوران اقامت در نجف فقط با نجفی ها رو به رو نبود ، بلکه حوادث ایران و اختلافات باسابقه دوره حضور ایشان در قم هنوز هم پیامدهای خود را در داخل و خارج کشور نشان می داد. در این دوران دو مسأله جنجالی کتاب شهید جاوید و آثار دکتر شریعتی توانسته بود اختلافات جدی میان طیف حامی امام با دیگر علمای قم ایجاد کند. نویسنده کتاب شهید جاوید از حامیان و شاگردان مهم امام بود و این کتاب نیز نزدیکی فکری زیادی با اندیشه های امام داشت. [صالحی نجف آبادی ، نویسنده این کتاب ، با چشم پوشی از تمامی اخبار و احادیث متقن از پیامبر (ص) درباره شهادت امام حسین (ع) در کربلا ، مدعی شده که امام حسین (ع) بدون آگاهی از سرنوشتشان ، تنها به منظور تلاش برای تشکیل حکومت به سوی کوفه حرکت نمودند! البته این نوع تفکر وی تعجب انگیز نیست زیرا نظر استادش خمینی نیز همین بود.]  دکتر شریعتی نیز توانسته بود با درخشش خود بسیاری از طلاب انقلابی حامی امام را جذب کند. ولی امام که از عواقب هرگونه موضع گیری به سود یا زیان این دو نویسنده آگاه بود ، اگرچه تلویحاً مواضع خود را بیان می کرد ، اما از هرگونه حمایت یا محکومیت علنی پرهیز کرد و نشان داد که به خوبی از تدبیر اوضاع برمی آید. پرواضح بود که هرگونه حمایت امام از دکتر شریعتی یا آیت ا... صالحی نجف آبادی می توانست شدیدترین شکاف ها را در حوزه های علمیه ایجاد کرده و کار را بر انقلابیون دشوارتر کند. [نویسنده اینجا یا اطلاع کافی ندارد و یا مغرضانه می گوید.خمینی از کتاب "شهید جاوید" علناً دفاع کرده بود. ضمناً خاطرنشان مي سازد که تیراژ کتابهای علی شریعتی در دوره صدارت شریف امامی به یک میلیون رسید و این آثار بود که خمیرمایه انقلاب را تشکیل داد. شریعتی حرف نو می زد و خمینی که خود نیز حرفی نو از نوع دیگر داشت و هر نوع سنت شکنی را زمینه ساز  بدعت گذاری آینده خود می دانست هیچ گاه با وی مخالفت نکرد. پس از استفاده از آثار شریعتی در انگیزش جوانان برای انقلاب ، او كه صاحب تز "اسلام منهاي روحانيت" بود حدود یک سال پیش از پیروزی انقلاب در لندن کشته شد زیرا یکی از موانع جدی بر سر راه حکومت روحانیت به شمار می رفت.]  با خروج امام از عراق و عزیمت ایشان به پاریس، آثار مرزبندی های دوران ۱۳ ساله حضور امام در نجف پایان نیافت و با ابعاد دیگری به ایران و حکومت جدید منتقل شد. حامیان آیت ا... خویی و آیت ا... شیرازی در کنار حامیان آیت ا... شریعتمداری مرزبندی خود را با اندیشه های امام حفظ کردند... [براي آگاهي از ميزان تضاد ايدئولوژي خميني با تفكر علماي بزرگ تشيع ، تيتر "آسيب‌هاي حکومت فقيهان" را مطالعه نماييد.]



[1]- از نوشتار"امام خمینی و مخالفان حوزوی اش"، سيدعلي موسوي بجنوردي ، منبع: mousavibojnordi.blogfa.com
[2]- گفتگوی دکتر عبدا... نصری با آیت ا... عزالدین زنجانی در شبکه چهار (برنامه دیدار با فرزانگان)
[3]- زندگانی آیت ا... بروجردی ، علی دوانی ، ص ۳۱۰
[4]- خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی ، به کوشش حبیب لاجوردی ، ص ۸۷
[5]- خاطرات مرحوم آیت ا... احمدی میانجی ، به کوشش مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص۲۳۰
[6]- مجموعه اسناد و نامه های مرحوم آیت ا... العظمی میلانی به کوشش فرزند وی
[7]- هاشمی رفسنجانی ، دوران مبارزه ، جلد1، ص۱۸۸ و نیز خاطرات آیت ا... منتظری ، جلد ۱، ص ۲۵۴
[8]- کوثر (مجموعه سخنرانی های امام خمینی) ، جلد۱، مقدمه از احمد خمینی، ص ۳۱ مقدمه ، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
[9]- مجموعه آثار یادگار امام ، جلد۱، صص ۳۴۵ الی ۳۴۷ 
[10]- خاطرات آیت ا... خاتم یزدی ، ص ۸۲
[11]- همان ، صص ۱۶۹ الی ۱۷۵
[12]- نهضت امام خمینی ، نوشته حمید روحانی ، جلد ۳، ۹۲۱ و۹۲۲
[13]- خاطرات آیت ا... خاتم یزدی ، ص ۹۴
[14]- خاطرات آیت ا... خاتم ، ص ۱۳۷

تعلق خاطر خميني به سران متصوفه
خمینی از سرسپردگان محی‌الدین ابن عربی بود و آراء و نظرات خميني در آثارش ، 98 درصد منطبق بر نظرات ابن عربي است. ابوبكر بن عربی ، مشهور به "محي الدين" یک صوفی زندیق و ملحد بوده که در فصوص الحکم خود می نویسد: "من در مکاشفه ، شیعیان را به صورت خوک دیدم." اعتقادات ابن عربي درباره خداوند بسيار نزديك است به اعتقادات مذهب هندو و شايد اين امر در ارادت خميني نسبت به او بي تأثير نبوده باشد. خاطرنشان مي سازد که صوفیه که منكر ولايت امامان آل محمد (ص) و مدعی مقام معنوی ايشان هستند [چنان كه حكام و سلاطين مدعي مقام دنيوي امامان هستند] رسماً مورد لعن امامان معصوم قرار گرفته اند. سران صوفيه از سوي خلفاي عباسي براي مخالفت با امامان آل محمد (ص) حمايت مي شدند. امام هادي(ع) درباره آنها فرمود: « به اين فريبكاران كه خلفاي شيطان و تخريب كنندگان ستونهاي دين هستند اعتنا نكنيد. آنها اظهار زهد مي كنند براي تن پروري و شب زنده داري مي كنند براي صيد چارپايان و گرسنگي مي كشند تا رام كنند چارپاياني را براي پالان نهادن. لااله الّا الله نمي گويند مگر براي فريب مردمان. اندك نمي خورند مگر براي پركردن ظرف هاي بزرگ و ربودن دل نادانان. با مردم سخن مي گويند براي تظاهر به محبت خدا و ايشان را آرام آرام و نهان در چاه ضلالت خود مي افكنند. اورادشان رقصيدن و دست زدن است و اذكارشان آواز خواندن. پيروي نمي كنند اين فرقه را مگر سفيهان و باورمند نمي شوند به آنان جز كم عقلان. پس هر كس به زيارت يكي از اينان رود يا بر سر قبر يكي شان به قصد دعا و زيارت بايستد ، به زيارت شيطان و عبادت بتان رفته و هر كس يكي از ايشان را ياري كند همانند اين است كه يزيد و معاويه و ابوسفيان را ياري كرده باشد.» پس يكي از ياران امام (ع) سؤال كرد: حتي آناني از ايشان كه به حق شما معترف باشند؟ امام پاسخ فرمود:      « كسي كه به حقوق ما معترف باشد در راه عقوق ما قدم نمي نهد و با ما به مخالفت نمي پردازد. به درستی که آنها پست ترین طوايف صوفیه خواهند بود و صوفيه همگي از مخالفان ما هستند و راه آنان غير از راه ماست و هم ايشانند مجوس و نصاراي اين امت.»[1]  خميني و نظامش سران صوفیه چون ابن عربی و مولوی (صوفيان سنيِ بي اعتقاد به شريعت و دشمنان سرشناس تشیع) را در ایران احياء نمودند. خمینی در نامه به گورباچف نيز وی را به مطالعه آثار ابن‌عربی و ملاصدرا توصیه می کند. حال ببينيم آثار ابن عربي كه خميني بر آن شرح نوشته و گورباچف را به مطالعه آن توصيه مي كند چيست؟ به عنوان يك نمونه ، ابن عربي در فصوص الحكم خود درباره گوساله پرستي قوم بني اسرائيل در زمان غيبت حضرت موسي (ع) و خشم شديد آن حضرت پس از بازگشت و آگاهي از اين امر ، مي نويسد: خشم حضرت موسي به سبب گوساله پرستي قوم خود نبود بلكه به سبب محدود شدن آنها به پرستش تنها يكي از جلوه هاي خداوند بود! يعني چرا آنها تنها گوساله را پرستيده اند ، بلكه بايد هر چيز كه چشمشان بر آن افتد را بپرستند! لبته ابن عربي توضيح نمي دهد كه چرا: اگر گوساله پرستي بني اسرائيل گناه نبود خداوند امر به كشتار در ميان آنها كرد؟ [از نظر ابن عربي و ديگر معتقدان به وحدت وجود ، بين خدا و مخلوقاتش اتحاد وجود داشته و خدا در مخلوقات حلول دارد. در واقع خدا هیچ چیز نیافریده ، بلکه اشیاء همه تجلیات ذات خدا هستند و از آن رو كه غير از خدا هيچ چيز وجود ندارد پس هركس كه در برابر بتي سجده مي كند در واقع در برابر خدا سجده كرده است! اين لبّ كلام  وحدت وجود است که اگر خوب در آن تعمق شود می رسد به اینکه "همه چیز خداست!" و نهایتاً خواهد رسید به این که: "خدایی وجود ندارد!"  خاطرنشان می سازد که ابن عربی که بنیانگذار این ایده شیطانی است خود را "خاتم الاولیاء" می خواند!] ابن عربی حماقت و وقاحت را به جایی رساند که درباره آیه لعن ابلیس در قرآن پس از تمرّد از امر الهی مبنی بر سجده بر آدم (ع) گفت: مقصود از این لعن ، ارتقای درجه و مقام است و قهر محبوب از شدت علاقه است ، زیرا شیطان حاضر نشد بر غیر خدا سجده کند! خميني هم بر كفريات ابن عربي در "فصوص الحكم" (كه ادعا مي كند به او وحي شده!) شرح نوشته و آن را تأييد مي كند! ابن عربي درباره "فتوحات مكيه" خود نيز مدعي است كه: "خداوند خود آن را بر من املاء كرده است!" سطر سطر آثار ابن عربي كفر محض است كه براي تحميل آن به ديگران و عوام فريبي ، در آن از آيات و روايات استفاده كرده است. عالم نمايانِ هم مسلك ابن عربي براي نهان ساختن كفر اين مطالب ، در آثار خود از عبارات غامض و پيچيده استفاده كرده و هركس كه اين كفريات را زير سؤال ببرد از سوي ايشان متهم به جهل و ناداني مي شود. شيعه نمايانِ آنها نيز براي گريز از احاديث لعن صوفيه توسط امامان ، از عنوان "عرفان" به جاي "تصوف" استفاده مي كنند. خميني از نظر عقيدتي يك "صوفي" بود و تنها اغراض سياسي سبب شده بود كه از باب فقاهت وارد شود. خميني پس از پيروزي انقلاب در نامه اي به محمدي گيلاني به او دستور مي دهد كه متعرض "سلطان حسين تابنده" (قطب سابق دراويش گنابادي) نشود گرچه وي سابقه همكاري با رژيم پهلوي را داشت. ملاصدرا نیز کسی بود که به سبب اندیشه های الحاد آمیز ، از سوی علمای بزرگ شیعه طرد و تبعید گشته بود. در جاي جاي مثنوي مولوي نيز [كه خامنه اي آن را "اصول اصول دين ما" مي خواند و كتابخانه ها و كتابفروشي ها در ايران مملو از آن است] تخطئه تشيع با بيان احاديث جعليِ خلفاي غاصب و تعريف و تمجيد از اين خلفا ، زير سؤال بردن حركت امام حسين در عاشورا و انكار مهدويت و... به چشم مي خورد. صرف سرودن يك شعر درباره اميرالمؤمنين ، مولوي را شيعه نمي سازد! بايد توجه داشت كه مكتوباتِ صد در صد دروغ ، خريدار ندارد بنا بر اين همواره دروغ ها در لابلاي سخنان راست عرضه مي شود. مثنوي نيز خالي از اين قاعده نبوده است [رجوع كنيد: "نقد مثنوي" (قابل دانلود در اينترنت)].
« و علمايشان (مردم آخرالزمان) شريرترين خلق خدا در زمین هستند زيرا به فلسفه و تصوّف تمایل دارند.»
                                                                                                                        امام حسن عسكري (ع)



[1] - حديقة الشيعه - سفينة البحار ، ج2 - البدعة و التحرف

طرح تأسیس مدرسه ای جدید در قم با هدف پرورش آخوندهای مرتد[1]
آیت‌ا... حاج شیخ عبدالکریم حائری با گردآوردن مدرسین بسیار و تنظیم دروس و یکپارچه کردن آن‌ها این مدرسه را حیات دوباره‌ای بخشید آن سان که از او به عنوان "مؤسس حوزه علمیه قم" یاد می‌شود... اگرچه حوزه علمیه قم کانون اصلی مبارزات خمینی بود اما او نیک یافته بود که برای حرکتی تازه باید کانونی تازه ایجاد کند و همین کمبود بود که به اطرافیان خود گفته بود: « باید مدرسه‌ای امروزی بنا کنیم.» همین نیاز بود که نهایت در سال ۱۳۴۱ یعنی یک سال قبل از حادثه ۱۵ خرداد یکی از شاگردان و نزدیکان فکری و مبارزاتی خمینی یعنی "محمدحسین بهشتی" مأمور گردید تا حوزه‌ای را تأسیس کند... خمینی ، بهشتی و دیگر پایه‌گذاران این مدرسه یافته بودند که اگر می‌خواهند مبارزه سیاسی خود را آغاز کنند باید دنبال "به نظم درآوردن حوزه علمیه بی‌نظم" و "تشکیلاتی نمودن" آن باشند.  [این همان هدفی بود که خمینی بنا داشت تحت عنوان طرح اصلاح حوزه ، به آیت ا... بروجردی تحمیل کند و وی زیر بار نرفت و گفت: از کجا بدانم که قصد اصلاح دارید؟] این بود که در مدرسه حقانی متون و کتاب‌های درسی حوزوی که شاید ده‌ها سال بود که به روش سنتی در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شد را مورد پالایش قراردادند و با استفاده از الگوی نظام آموزش و پرورش ، سیستم حضور و غیاب بر سر کلاس‌های درس ، زنگ تفریح نظارت دقیق و منظم بر طلاب و اساتید ، اضافه کردن ورزش به ساعات آموزشی و همچنین تدریس برخی دروس غیر حوزوی ، خواندن روزنامه و استفاده از رادیو (که در آن زمان از سوی علمای ارشد منع می‌شد و توسط طلاب همگی نوعی هنجارشکنی در آن دوران به حساب می‌آمد) ازجمله وجه تمایزهای این حوزه علمیه بود. با آنکه تأسیس این حوزه به اشارت آیت‌ا... خمینی و پیگیری محمدحسین بهشتی بود اما به دلیل آنکه بهشتی عازم آلمان بود تا مدیریت "مرکز اسلامی هامبورگ" را بر عهده بگیرد علی قدوسی مدیریت این مدرسه را بر عهده گرفت ، قدوسی از همان ابتدای مدیریت وسواس و دقت بسیار بالایی را برای گزینش طلبه‌ها در این مدرسه به خرج می‌داد.  او شاید از معدود روحانیون پیرامون آیت‌ا... خمینی بود که مسئله "کادر سازی" و "تشکیلات" را در دستور کار خود قرارداد ، علی معلی یکی از طلاب مدرسه حقانی که سال ۴۸ به این مدرسه راه یافته بود ، انگیزه حقانی را از این امر این‌گونه ترسیم می‌کند: « کادر سازی به منظور مطالعه اسلام به عنوان یک حکومت دینی و تربیت نیروهای مبارز برای ایجاد حکومت اسلامی و مدیریت آن ، از انگیزه‌های آنان بود.»  اندک زمانی پس از پیروزی انقلاب ، آیت‌ا... خمینی در حکمی ، قدوسی را مأمور ستاد انقلاب اسلامی مستقر در قم نمود و همچنین طی فرمانی وی را مسئول ساخت تا دادگاه‌های انقلاب اسلامی را تشکیل و کار محاکمه وابستگان به نظام پهلوی و مخالفین انقلاب اسلامی را آغاز نمایند و بعد از آن نیز وی در همان دادگاه متصدی مقام قضاوت شده و سپس به عضویت در شورای عالی قضایی و دادستانی کل انقلاب و همچنین دادستانی کل کشور درآمده، با همین انتصاب بود که قدوسی در دادگاه‌های انقلاب اسلامی و همچنین دادسراهای نظامی و شورایعالی قضایی کشور در کنار دیگر همراه خود محمدحسین بهشتی بسیاری از دانش‌آموخته‌های مدرسه حقانی را وارد امور قضایی نظام نوپای جمهوری اسلامی نمود. افرادی همچون:  رازینی ، محسنی اژه ‌یی ، معادیخواه ،  فلاحیان، روح‌ا... حسینیان،  مصطفی پورمحمدی و...





[1]- برگرفته از "مصباح یزدی و هزارتوی حلقه حقانی" نوشته امیرفرشاد ابرهیمی، از اعضای جدا شده انصار حزب ا... (خلاصه شده).