یکشنبه

حکومت دیو بر ايرانِ آخرالزمان در پیشگویی های زرتشت


هنگامی که زرتشت از اهورامزدا از سرنوشت ایران درآخرالزمان می پرسد ، اهورامزدا ابتدا از یک دوره سیاه و پر مصیبت چیرگی شیطان و دیو بر ایران یاد می کند و سپس نوید ظهور سوشیانس [منجی بزرگ جهانی]  را می دهد:  « اي سپيتامان زرتشت ، چون هزاره سر آيد پست ترين هنگام آيد و  دیوِکین ظاهر می شود و تمامی مردم سیاه پوش شوند. آن ديوان خشم ، زين سياه دارند و موي ژوليده و آشفته [موهای ژوليده تحت عمامه ها!] و از پست ترین نژاد هستند. آنها به یاری سحر و جادو ، دِه های ایران را که من آفریدم ویران کنند و همه چیز را بیالایند و دین و پیمان و شادی و راستی را از بین ببرند و دین من به نیستی رسد. آنان فریفتار بوده و بد دین ترین مردم هستند زیرا آنچه را که گویند نکنند. اين ده هاي ايران كه من اورمزد آفريدم به آز و دروغ و فريب بركنند. مهر پدر را از پسر و برادر را از برادر بگیرند. در آن هنگام کم آبی و خشکسالی آید. ابرهای بدون باران ظاهر شوند و آب رودها و جویبارها بکاهد. جشن‌های نوروز و مهرگان کنار گذاشته شوند. عده ای از مردم ایران در دنیا آواره گردند. در آن هنگام دار و درخت بکاهد و هنر و نیروی مردان کم باشد و آزرم و سپاس از نان و نمک ندارند. در آن دوران بد ، یک مرغ را از فرد دیندار گرامی تر دارند. مردم گمان می برند که نیکوکارند اما از رذیلت و گمراهی و خشم و آز در راه دوزخ اند. در آن دوران بد ، شایسته باشد که دو مرد عبادت کنند تا دین به نیستی و نزاری نرسد ، چون از صد ، از هزار ، و از ده هزار ، یکی باشد که به دین گرود و آن نیز که بگرود کار دین انجام ندهد. [رجوع كنيد: "دين فطري چيست؟"] و اندر آن هنگام سخت ای سپیتامان زرتشت ، آن پست ترین بندگان به خداوندی ده های ایران روند و بِهدینان پس از آن نتوانند پاکی خود حفظ کنند. بزرگان و دانشمندان دین به شکستگی و بندگی رسند و بندگان پست به بزرگی و فرمانروایی رسند. مردمان گفتار دینداران را دروغ پندارند و گفتار مردم پست و طعنه زنان و دلقکان و فتوادهندگان به ناحق را باور کنند. بَدان سوگند دروغ خورند و شهادت دروغ دهند و بر من اورمزد ناسزا گویند. از پنج گناه مردم ، سه گناه را پیشوایان و پیروان دین کنند و نیکان را دشمن باشند و عبادت مقبول انجام ندهند و از دوزخ بیم نداشته باشند. صدقه ندهند و آن که دهد باز پس ستاند. در آن هنگام همه آزپرست و ناسزا دین باشند. مردم از زندگی به تنگ آمده و مرگ خویش را از من خواهند و خردسالان و جوانان بیمناک بوده و ایشان را هوای بازی و رامش از دل برنیاید. و از هر ده نفر مردم ایران ، نه نفر به سوی باختر (غرب) تباه شوند و به سبکی و آلودگی رسند... اي سپيتامان زرتشت، چون هزاره به پايان رسد ، سپندارمذ [فرشته موکل برزمین] گنج‌های فراوان و نهان در زیر زمین ایرانشهر را هویدا می کند [نفت] و فرمانروايي ايرانشهر به دست انيران [غير ايراني و ضد ايراني] افتد و آنان چنان بد حکمرانی کنند که کشتن مرد نیکوکار پرهیزگار و کشتن مگس در چشمشان یکسان باشد و آبادی و ده و دودمان و مال و دسترنج و قنات و رود و جویبار مردم ایران به این بیگانگان رسد و چشم حریص شان از مال پر نشود و اموال گرد آورند و زیر زمین نهان کنند و بسا نابکاری ها از غلامبارگی و زن بارگی و هوی پرستی و اعمال نکوهیده بسیار کنند. آنگاه مردم ایران در رنج و سختي و عذاب خواهند افتاد، چنان رنجی که حتی در زمان ضحاک و افراسیاب تورانی نیز دیده نشده چه در زمان آنان مردم بهتر می زیستند و ایشان را رنج دشمنی از اهریمن و دیوان کمتر بود. در آن نه هزار سالی که من اورمزد به مردم دادم هیچگاه این سختی به مردم نرسیده باشد. زندگی مردمان کوتاه و با فقر و بی چیزی همراه است. ایران کاملاً ویران می گردد. به مردم بگو که ایشان باید به امید معاد و رستگاری روح خویش، رنج و زیان و دشمنی این دیوپرستان را بر خود هموار نموده و بردباری کنند.  ای سپیتامان زرتشت ، به تو نیز این گویم: کسی که جویای خواهش تن باشد ، رستگاری روح نتواند چرا که تنِ سیر و فربه و روحِ نزار و گرسنه در دوزخ خواهد بود. کسی که جویای رستگاری روح باشد ، در دنیا شکسته و فقیر باشد اما روحش فربه در بهشت.» [به این حقیقت در آخرين كتاب آسماني بدین صورت اشاره شده است: « پس کسی که طغیان کرده و حیات دنیا را برگزیند ، به تحقیق که دوزخ اقامتگاه اوست و اما کسی که از مقام پروردگار خود بترسد و نفسش را از هوی نهی نماید ، به تحقیق که بهشت اقامتگاه اوست» (سوره نازعات؛ 41-37) تضعیف نفس انسان و مقهوریت شهوات جسمانی ، سبب تقویت روح انسان می شود و بالعكس. مشخصه اصلی تمایز انسان و سایر موجودات زمینی "کنترل شهوت و خشم" است. روح انسان با مهار هر انگیزش شهوانی یا غضبی ، درجات بلندی را در عالم قدس پیموده و به خداوند نزدیک می گردد. امير مؤمنان (ع) مي فرمايد: « هر كه نفس خود را در لذت رها كند ، بدبخت مي گردد.» وجود انسان در دنيا و سرنوشت ابدي او در "تقابل دائمي عقل و شهوت" و انتخاب ميان اين دو خلاصه شده است.]
هزاره سر آيد به ايران زمين               دگرگون بود كار و شكل همين
بود حکمرانی آن دیوکین                      که دین بهی را زند بر زمین
چو آيد به گيتي نشان سياه                   دگرگون شود ساز و آیين و راه
جز آز و نياز و بجز خشم و كين                نبيني تو با خلق روي زمين
بجز راه دوزخ نورزند هيچ                    نبيني كسي كو بود دين بسيج
بسي نعمت و مال گرد آورند                مر آن را به زير زمين گسترند
نيامد كسي را چنان رنج و تاب                به هنگام ضحاك و افراسياب
ز هر جانب آهنگ ايران كنند                    به سم ستورانش ويران كنند
رستاخیز خونین ملت ایران: پس از ابراز ناراحتی زرتشت از اخبار این وقایع شوم و وحشت انگیز، اهورامزدا می گوید که وی بیشتر از زرتشت ایران را دوست دارد و هرگز اجازه نخواهد داد که سرزمین اهورایی اش در چنگ دیو باقی بماند. اهورامزدا درباره ظهور ناجی ایران که از سرداران سوشیانس يا "منجي بزرگ جهاني"  است می فرماید: « هرگاه نشان سیاهی در خراسان پیدا شود و هوشيدر به درياچه فرزدان زاييده شود، در سي سالگي با من سخن گويد  و شبي كه ظاهر شود ستاره از آسمان فرو آيد و پدر او بميرد. آنگاه با سپاهي بي شمار از هند و چين [از سوي شرق] به ايران بتازند... لشگر بی شمار پادشاه از جانب سيستان و پارس و خراسان آيند و با ديوان خشم بجنگند و گرگ دو پا و ديوان چرمين كمر را بكشند و سپاه بی شماری به جايگاه ديوان بتازند و آنچنان کشتاری کنند که هیچ دشمنی تا آن زمان ندیده باشد. ای سپيتامان زرتشت، چون زمان دشمن سر آيد در يك شب تباه خواهد شد و اين ده هاي ايران كه من اورمزد بيافريدم دوباره آباد شوند. پشوتن درخشان خواهد آمد و مي گويد: كشته باد ديو، كشته باد دروغ ، و او را صد و پنجاه مرد پيرو دين همراهي مي كنند... سپس سوشیانس [منجي موعود] بیاید و فريدون بر ضحاك پيروز شود و زمين از ديوان تابع اهريمن پاك شود و شادي و رامش و سرور با ایرانیان باشد.»[1]   [به گزارش شبکه 3 تلویزیون ملی یونان ، جیمی استانلوس پیشگوی معروف یونانی که زلزله بم ، واقعه يازده سپتامبر ، سونامی و دهها واقعه دیگر را از سالها پیش از وقوع به صورت بسیار دقیق پیشگویی کرده بود، دقایقی قبل از مرگ گفت: « در تاریخ 27  بهمن 1364 (15 فوریه 1986) در ایران پسری به دنیا آمده که در سال 1394 سرنوشت دنیا را تغییر خواهد داد.» نگارنده درباره صحت و سقم اين پيشگويي اظهار نظر نمي كند اما دوره فتنه و سلطه دجال از 37 سال تا 40 سال ذکر شده است. روی 37 سال تأکید ویژه ای شده اما باید توجه داشت که چون این امر ارتباط تنگاتنگی با امر ظهور دارد ، امکان حصول "بداء" و تأخیر چند ساله نیز وجود دارد.]
بپرسيد زرتشت بار دگر                   ز هرمز دادار پيروزگر
سيه جامه را كي نمايد شكست         چگونه شود ديو ناپاك پست
بدو گفت دادار پروردگار               كه اي مرد ديندار اندُه مدار
                                  چو هنگام ايشان شود در جهان          پديد آيد از چند گونه نشان
زمين خراسان ز نم و بخار          شود چون شب داج تاريك و تار
                              نشان آن که چون آید اندر جهان            ستاره فرو بارد از آسمان  [موشکباران شبانه...؟]
                                  بر آيد نشان از خراسان سپاه         چو آيد به وقت و به هنگام گاه
                                 بسي لشگر آرد ز هند و ز چين        شه نامور سوي ايران زمين     [شاید شیعیان واجد شرایط منطقه هند و چين نیز به اشاره حضرت ولیّ عصر به سوی لشگر خراسانی بشتابند.]
ز پارس و خراسان و از سيستان         يكي لشگر آرد عجب بيكران
به ايران بباشد سه جنگ تمام               بسي كشته گردند مردان نام
                                  شود اهرمن جنگ را چاره گر               اُ با نره ديوان پرخاشگر
شود لشگر ديو ناپايدار                بسي خسته و كشته در كارزار
بيايد پس آن مرد فرخنده نام        كه بهرام خواند وِرا خاص و عام
بگيرد سر تخت و تاج شهان          جهان را رهاند از آن گمرهان
در جاماسب نامه نيز از قول جاماسب (از شاگردان زرتشت) آمده است: « چون هزاره به سر آید مردمانی در ایران پدید آیند دروغگو و پیمان شکن که با یکدیگر رشک و کین کنند [رقابت شدید مسئولان نظام با یکدیگر برسر مال و مقام] و تمام ایران را به بیگانه [هندی] بسپارند. گنج های فراوان نامرئی در ایرانشهر پیدا شده [نفت] و در اختيار انيران [دشمن ايرانيان]  قرار گيرد. آزادگان ايرانشهر در رنج و سختي زندگي خواهند کرد و مردمان به مرگ خود راضی باشند. كار به جايي رسد که فرزندي را که زايند بفروشند و پسر مادر را زند و برادر بر برادر رحم نکند و براي کسب خواسته هاي خود با يکديگر درگير شوند و مردمان به دغلکاری و نابکاری گردند و مزه راست ندانند. مردان زن صفت که ناپديد بودند در ايرانشهر هويدا مي شوند و دروغ رواج مي يابد. آب و هواي ايرانشهر رو به آشفتگي و سرما و گرماي سخت مي رود و نباتات کم شود. از آن پس زمين لرزه  پديدار شود و ويراني ها به بار آورد . باران بي موقع و بي فايده باريدن مي کند. سوار پياده شده و پياده سوار مي شود و روزگار به دست نااهلان و نابخردان گذرد. مردان به دلقکي و لوده گري و رياکاري روي آورده و دلاوران کم شوند. نابکاري گسترش يافته و قلب ها چون سنگ شود و سرداران نابکار و نالايق روي کار آيند. پادشاهي و فرمانروايي ايران به دست انيراني افتد كه در ظاهر بسيار دين مدار هستند.»
جاماسب همچنين درباره ظهور "منجي بزرگ جهاني" مي گويد:  « پیامبر عرب خاتم پیامبران خواهد بود و دین او اشرف ادیان است و کتاب او همه کتابهاي آسماني پيشين را  باطل كند و دولتش  پادشاهی عجم را بر باد دهد و دین مجوسی را زايل کند و آتشکده ها را خراب كند و از فرزندان دختر آن خورشید جهان ، به حکم خداوند کسی پادشاه دنیا شود که آخرين جانشین آن پیامبر باشد و در مكه ظهور كند و دولت او تا روز رستاخيز امتداد يابد و پس از سلطنت او دنیا به پايان رسد. او اهریمن بزرگ که بنده عصیانگر خداوند باشد را بگیرد و در حبس کرده و سپس بکشد و نام مذهب حق او "برهان قاطع" باشد و خلایق را به سوي پروردگار دعوت نمايد و همه پيروان اهریمن و تبهکاران  را به قتل رساند و ظهورش در پايان دنیا باشد. پس خروج کرده و به جنگ برخيزد و [نظام] دجّال را نابود سازد. سپس قسطنطنیه را بگیرد و عَلَم دين خدا را در آن برپا سازد و عصای سرخ رنگ شبانان با هودار[موسی (ع)] و انگشتر و دیهیم سلیمان با او باشد و همه جهانيان را به یک دین درآورد و دین زرتشتی باقي نماند و پیامبران خدا و حکیمان و جنّيان و همه گونه هاي جانوران و ابرها و بادها و مردان سپید روی در خدمت او باشند
"دين فطري" چيست؟  پیامبر خاتم (ص) فرمودند: « هر کودکی بر فطرت اسلام (حقیقی) زاده می شود و این پدر و مادر هستند که او را یهودی یا نصرانی می کنند.» اصول دین فطری "گفتار نیک ، پندار نیک ، کردار نیک" است. دین خداوند یک دین است و آن دین فطری است که هر پیامبری مطابق رشد بشر زمان خود آن را ابلاغ نموده است تا این که در زمان خاتم پیامبران دین به صورت کامل ابلاغ گردید. اما بعد از هر پیامبری ، تعالیم او تحریف شده است. دین زرتشت نیز از تحریف مصون نماند و موبدان زرتشتی آن را تحریف کرده و به ابزاری برای ايجاد يك نظام طبقاتي در جامعه و ظلم بر مردم بدل کردند و به قدری مردم را به ستوه آوردند که اکثریت ایرانیان در برابر مهاجمان عرب مقاومت بایسته ننمودند. اسلام نیز پس از رحلت پیامبر دچار همین سرنوشت گردید و تشیع (حقیقت اسلام) باقی ماند که آن نیز با غصب جایگاه رهبری ظاهری آن در دوره صفویه و سپس دوره دجالیه ، ضربات سنگینی متحمل گردید و احیای آن به دست دوازدهمین جانشین پیامبر خاتم است.  در اينجا بد نيست كه به فرآيند انحراف دين حضرت مسيح نيز اشاره اي داشته باشيم. پس از صعود آن حضرت به آسمان ، يكي از مخالفان متعصب آن حضرت به نام "پولس" ظاهراً ايمان آورد و در جمع حواريون وارد شد اما به دليل انحرافات عقيدتي ، به سرعت با حواريون (به ويژه پطرس كه جانشين مسيح و برنابا كه از سوي مسيح مأمور به گردآوري انجيل بود) اختلاف پيدا كرد و از آنها جدا شد و به ترويج انحرافات بدعت آميز خود (الوهيت مسيح و تثليث) پرداخت و چون فرد عوامفريبي بود ، براي جذب مردم شگردهاي خاصي به كار مي برد از جمله اينكه به مردم اعلام مي كرد: "چون به مسیح ایمان آوردید دیگر آزاد و رستگار شده اید و دیگر زیر یوغ شریعت و بندگی نروید." یعنی "از اين پس آزاد هستيد كه هرچه می خواهید بکنید!"  در حالي كه مسيح مي گفت: "تا زنده ام مأمور به شريعت هستم." از آن رو كه  مذهب پولس نیاز به عمل عبادی و اجتناب از مناهی نداشت ، مورد پسند مردم قرار گرفت و حواریون در اقلیت قرار گرفتند. اما مسيحيت منحرف پولسي هنگامي به شدت گسترش يافت كه در قرن چهارم ميلادي ، امپراتوري روم براي نجات از شرّ مؤمنان به مسيحيت اصيل كه به طور روزافزون بر شمارشان افزوده مي شد، آن را پذيرفت و در مجمع Nicaea"" به مذهب رسمي كشور تبديل كرد. اگر مسيحيان در كنار انجيل هاي چهارگانه مسيحيت رسمي منحرف كه صدها مورد تناقض در آنها وجود دارد ، يك صفحه از انجيل برنابا را مطالعه نمايند مشاهده خواهند كرد كه چگونه با فطرتشان تماس يافته و قلب و روحشان را تكان مي دهد. [اين انجيل در فضاي اينترنت قابل دانلود مي باشد.] مسيحيان چرا بايد برناباي حواري كه سالها ، صبح و شام در كنار مسيح بوده را رها كنند و انجيل خود را از كسي بگيرند كه در زمان حضور مسيح ، دشمن خونين آن حضرت بوده است؟ به دليل آن كه حكومت مشرك روم اين انتخاب را برايشان كرده است. پولس درباره انجيل خود مي گويد:              « برادران من ، بدانید كه انجیلی که من به شما داده ام نوشته انسان نیست. من آن را از کسی نگرفته و کسی هم آن را به من نیاموخته است ، بلکه عیسی مسیح آن را با الهام بر من آشکار نموده است!»(رساله پولس به غلاطيان)  مسیحیت رسمی و انجیل تحریفی و متناقض آن از نظر منطقی پاسخگوی جوانان غربی نیست و برای همین است که بسیاری از آنان به بی خدایی رو می آورند. اگر خمینی و تروریسم اسلامی که با قدرت گرفتن او متولد شد ظهور نکرده بود ، امروز بی اغراق ، نیمی از اروپا و آمریکا مسلمان بودند. اما با وجود همین تروریسم اسلامی نیز آمار گرایش به اسلام در جوامع غرب بسیار بالاست.در تورات و انجیل به به ظهور پیامبر آخرالزمان که دین کامل و نهایی را ابلاغ خواهد نمود و همچنین دوازده جانشین ایشان که دین را تا روز رستاخیز نگاهداری خواهند نمود ، بشارت های فراوانی داده شده بود اما کاهنان یهود و اسقف های مسیحی بسیاری از آنها را از کتابهای مقدس حذف نمودند اما هنوز اشاراتی وجود دارد که از آن جمله است آیات یک تا سیزدهم باب پنجم مکاشفات یوحنا: « من مشاهده کردم که او که بر عرش بود کتابی در دست راست داشت که هفت قفل بر آن بود و دیدم که فرشته ای ندا داد: چه کسی شایستگی دارد که این کتاب را بگیرد و هفت قفل آن را بگشاید؟ همه اهل کائنات می دانستند که قادر نیستند قفل های این کتاب را بگشایند ، پس همگی گریستند. یکی از بزرگانی که آنجا بود به من گفت: گریه نکن که یک شیر که هم نژاد حضرت داود است خواهد آمد و کتاب را خواهد گشود و من دیدم که در آن بین ، "قربانی" در میان آن "چهار تن" ایستاد درحالی که گویی به شکلی فجیع به قتل رسیده بود ، و کتابی را که در دست صاحب عرش بود گرفت و در این هنگام تمام بزرگان و آن "چهار تن" در برابر او سر فرود آورده و این سرود را زمزمه کردند: این تویی که شایستگی داشتی که کتاب را بگیری و قفل آن را بگشایی زیرا تو کسی هستی که در راه خدا به شکل فجیعی به شهادت رسیدی و با نثار خون خود و آنان که همراه تو بودند این شایستگی را کسب کردی. این تو هستی که شایستگی داری نیرو و خردمندی و افتخار و برکت پروردگار را دریافت کنی. سپس تمامی اهل آسمان ها و زمین شنیدند که صاحب عرش به "قربانی" فرمود: برکت ، شرف ، افتخار و فرمانروایی برای همیشه به تو "قربانی" تعلق خواهد داشت.»  آیه دهم کتاب46 جرمیا که درباره خونخواهی منجی بزرگ است دلالت دارد که این "قربانی" نمی تواند کسی جز حضرت حسین بن علي باشد:« امروز روز انتقام خداوند است زیرا او اراده فرموده که انتقام "قربانی" را از دشمنانش بگیرد. پس شمشیر خدا انتقام آغاز کرده و خود را از خون ایشان سیراب خواهد نمود چرا که خداوند در ساحل شمالی "رود فرات" قربانی داده است.»  امام حسین با ایثار وجودش ، قفل هایی که خلفای غاصب و بنی امیه بر قرآن و دین خدا زده بودند را گشود و با حماسه خود، چراغ دین خدا را که در حال خاموش شدن بود برای هميشه برافروخت. اهل اديان و مذاهب گوناگون به مقام والاي امام حسين معترفند و بعضاً براي ايشان سوگواري مي كنند. علامه اقبال لاهوری سنّی مذهب درباره آن حضرت چنین سروده است:
                          آن شنیدستی که هنگام نبرد                          عشق با عقل هوس پرور چه کرد
                          آن امام عاشقان، پور بتول                            سرو آزادی ز بستان رسول
                          الله الله ، "بای بسم الله" پدر                           معنی "ذبح عظیم" آمد پسر
                          بهر آن شهزاده ی خیر الملل                         دوش ختم المرسلین نعم الجُمل
                          سرخ رو عشق غیور از خون او                  شوخی این مصرع از مضمون او
                          چون خلافت رشته از قرآن گسیخت             حرّیت را زهر اندر کام ریخت[2]
                           خاست آن سر جلوه ی خیرالامم                   چون سحاب قبله باران در قدم
                           بر زمین کربلا بارید و رفت                        لاله در ویرانه ها کارید و رفت
                           تا قیامت قطع استبداد کرد                             موج خون او چمن ایجاد کرد
                           بهر حق در خاک و خون غلتیده است           پس بنای لا اِله گردیده است
                           مدعایش سلطنت بودی اگر                          خود نکردی با چنین سامان سفر[3]
                           دشمنان چون ریگ صحرا لاتعد[4]               دوستان او به یزدان هم عدد
                           سرّ ابراهیم و اسمعیل بود                             یعنی آن اجمال را تفصیل بود
                           عزم او چون کوهساران استوار                   پایدار و تند سیر و کامگار
                           تیغ بهر عزت دین است و بس                     مقصد او حفظ آئین است و بس
                           ماسوی الله را مسلمان بنده نیست                 پیش فرعونی سرش افکنده نیست
                           خون او تفسیر این اسرار کرد                     ملت خوابیده را بیدار کرد
                           تیغ "لا" چون از میان بیرون کشید              از رگ ارباب باطل خون کشید
                           نقش "الا الله" بر صحرا نوشت                    سطر عنوان نجات ما نوشت
                           رمز قرآن از حسین آموختیم[5]                 ز آتش او شعله ها اندوختیم
                           شوکت شام و فر بغداد رفت                         سطوت غرناطه هم از یاد رفت
                           تار ما از زخمه اش لرزان هنوز                  تازه از تکبیر او ایمان هنوز
                           ای صبا ای پیک دور افتادگان                     اشک ما بر خاک پاک او رسان



[1] - هفتم بهمن يشت
[2] - اشاره است به كودتاي سقيفه و جدا شدن منصب خلافت از قرآن و عترت.
[3] - اگر هدف او قيام براي دستيابي به سلطنت بود ، زنان و كودكان را همراه خود نمي برد.
[4] - لاتعد: بي شمار
[5] - اشاره به قفل گشايي امام حسين از كتاب خدا