احمد هندی (پدر بزرگ روح ا... خمینی) زاده روستای
کینتور درمنطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود و بعد در کشمیر و لکنو زندگي
كرده و سپس از لکنو ، هندوستان را ترک کرد. وی بنابر
قول آيت ا... مرتضي پسنديده (برادر بزرگ روح ا... خمينی) در فاصله سالهای 1240 تا
1250 قمري به ايران آمد و ابتدا چند سال در پوشش یک درويش در منطقه گلپايگان سكني
نمود و سپس برای مدتی به بغداد رفته و سپس مجدداً به ايران بازگشته و اين بار در
پوشش سيدی معمّم در خمین سكني گزيده و در تاریخ 15 ربیع الثانی سال 1255 اقدام به
خرید یک قلعه مستحکم به مساحت تقریبی دو هزار متر نمود كه در زمان پسرش مصطفی
هندی(پدر روح ا... خميني) بخشي از آن به اجاره حكومت خمين در آمد. آیت ا...
پسندیده در خاطراتش می نویسد: « ما عمارت اندرونی (که بعدها منزل امام شد) را به
نورمحمدخان اصفهانی(حاکم خمین) کرایه دادیم... سید محمد صدر اصفهانی ، برادر مرحوم
صدرالاشراف رئیس عدلیه خمین نیز اتفاقاً در همین خانه ساکن بود.» بر فراز اين قلعه دو پرچم در اهتزاز بوده است؛
خاندان هندي که تابعیت انگلیس را داشتند، طبق
عادت مرسوم آن زمان ، پرچم انگلستان بر بام منزلشان افراشته بود [در طول دوره سلطه استعماری انگلستان
بر هند و پاکستان، تمام مردم آن منطقه از
جمله احمد هندی تابعیت انگلیسی داشته اند]
و در بخش ديگری از این قلعه كه در اجاره مقامات
دولتی خمین بود ، پرچم ایران در اهتزاز بوده است. بر اساس خاطرات پسنديده، احمد
هندي در سالهای بعد به خريد املاك در روستاهاي اطراف و نيز باغ و كاروانسرا در
خمين پرداخته است. در اين كه احمد هندی فردی بي شغل و درآمد بوده ترديدی نيست.
پسنديده مي گويد كه احمد هندی پس از خريد املاك از درآمد آنها امرار معاش مي كرده
است اما نمي گويد كه قبل از خريد آن املاك با كدام درآمد زندگي مي كرده است و نيز
پول خريد آن املاك را از كجا آورده بوده است؟ پس از فوت احمد هندی، پسرش مصطفي
انجام وظايف وی را بر عهده گرفت. مهمترین وظیفه مصطفي هندی از سوی حکومت استعماری هند ایجاد رابطه دوستی با
خوانین بختیاری و رؤسای راهزنان آن منطقه بوده است تا امنیت کامل برای کاروان های
تجارتی انگلیس و عدم امنیت برای کاروان های سایر دولت های خارجی به وجود آورد، اما
وی به تدریج با استفاده از امکاناتی که حکومت هند در اختیارش قرار داده بود در نقش
یک باج گیر تمام عیار در منطقه ظاهر شده و حتی از خوانین
منطقه نیز اخاذی می نمود. وی از راهزنان نیز سهم می گرفت و امکان فروش اموال
مسروقه را برای ایشان در نقاط دیگر فراهم می کرد و مهمتر این که با اعمال نفوذ از
دخالت مأموران دولتی برای توقیف دزدان جلوگیری می نمود. پسندیده
در صفحات 58 تا 61 خاطرات خود [که پیش از چاپ به شدت مورد جرح و تعدیل و سانسور
قرار گرفت ولی هنوز حقایق جالبی در آن وجود دارد]
به رابطه خاندان خود با راهزنان و اشرار منطقه و حرف شنوی آنها از خاندان خود
اشاراتی آشکار نموده است: «...در آنجا دزدها و داودعلي رفته و يك گله اي را غارت
كرده بودند... بعد ما به خمين آمديم و آنها هم گوسفندها را به خمين آوردند كه
بفروشند. دزدها با ما به خمين آمده و گوسفندها را هم آوردند... دزدها در خود
قلعه با مرحوم آقا نجفي(پسر عمه و شوهر خواهر امام خميني) قرارداد كردند كه ده
يك(10/1) از گوسفندها را به ايشان بدهند كه وي در خمين از گوسفندها نگهداري كند.
ايشان هم قبول كرد كه ده يك يا ده دو بگيرد و بقيه مال دزدها باشد. خواستند با من
قرارداد كنند كه من قبول نكردم.»[1]
ادعا شده است که مصطفی خمینی در نجف تحصیل کرده است. پسندیده در
تقریرات خود می نویسد: « اسامی اساتید سید مصطفی در نجف و اصفهان در خاطرم نیست
ولی می دانم که از مراجع بوده اند» [خاطرات آیت
ا... پسندیده، ص15-14]. اما حقیقت این است که
کوچکترین اثری از حضور مصطفی هندی در نجف یا سایر شهرهای مذهبی عراق به دست نیامده
است. مورخان و محققان (حتی محققان وابسته به جمهوری اسلامی) با وجود کوشش
فراوان نتوانسته اند کوچکترین اثر و نشانی از حضور مصطفی خمینی در هیچ یک از مراکز
مذهبی پیدا کنند ، اما به جای آن نشانه هایی از رد او در هند و
عضویت در انجمن فراماسونری اخوّت و همکاری او با شرکت نفت انگلستان و ایران و یک
انگلیسی مسلمان نما به نام حاج ویلیامسون پیدا کردند. با بررسی کتاب خاطرات سر
دنیس رایت(دیپلمات انگلیسی در ایران) می توان بیشتر به راز غیبت چندساله مصطفی
هندی پی برد؛ سر دنیس رایت در کتاب "انگلیسیها در میان ایرانیان"
بیان می کند: « بسیاری از اداره امور جاسوسی انگلستان
در ایران توسط کمپانی هند شرقی انجام می شد و به علت احترامی که مردم ، حاکمان ،
امرا و درباریان ایرانی به آخوندهای سید
می گذاشتند و به علت اعتقادی که مردم آن زمان ایران به دعانویسی سیدها برای
حل مشکل و رفع چشم زخم و درمان بیماری داشتند به طوری که ملاهای سید نفوذ زیادی در اندرونی ها پیدا کرده بودند و به
خوبی به اخبار اندرونی ها و محافل خصوصی دسترسی پیدا می کردند و به همین علت
انگلستان بسیاری از جاسوسان خود را به شکل "سید
هندی" به
ایران می فرستاد تا ضمن جاسوسی ، سعی در نفوذ در بین مردم و حکومت کنند و اخبار را
به موقع به انگلیسی ها بدهند و همچنین سیدهای هندی سعی می کردند در بین قبایل و عشایر نفوذ داشته
باشند و آنها را علیه حکومت مرکزی تحریک کنند تا حکومت ایران تضعیف شود و
به فکر حرکت به سمت هندوستان و ضربه زدن به منافع انگلستان نباشد و تحریک حکومت
قاجار برای جنگ با روس ها از طریق سیدهای نفوذی و به بهانه جنگ با کفار و صدور
فرمان جهاد و فشار به حکومت ایران برای جنگ با کافران و بعد شکست ایران و از دست
دادن بسیاری از سرزمین های شمالی و حمایت انگلستان از تجزیه افغانستان از ایران در همین راستا بود... و انگلستان هر چند سال یک بار جاسوسان خود را به
هندوستان فرا می خواند تا به آنها شیوه های جدید نفوذ و جاسوسی را آموزش دهد.»