ماجرای قتل مصطفی هندی[1]
زورگیری ها و تعدّیات مصطفی هندی که
البته در حاشیه امنیتی دولت فخیمه انگلیس صورت می گرفت موجبات ناراحتی شدید چند تن
از خوانین متنفذ منطقه به نام بهرام خان ، جعفرقلی خان و میرزا قلی سلطان را فراهم
آورد. کوتاهی حاکم خمین در جلوگیری از تجاوزات راهزنان تحت امر مصطفی هندی و
خودداری از دستگیری آنان و استرداد اموال مسروقه و نیز عدم تمایل رئیس عدلیه به
اعمال مجازات در مورد آنان که همگی با حمایت مصطفی هندی انجام می شده است سرانجام
طاقت آنان را طاق کرد و هنگامی که آنان در گفتگویی که با هندی داشتند به صراحت وی
را مسئول تمامی شرارتهایی که در منطقه انجام می شد دانستند ، هندی از روی عصبانیت
و احتمالاً برای تهدید ایشان تفنگ محافظ خود را از دوش وی برداشته و به سوی ایشان
تیراندازی نمود. اما گویا خوانین بلافاصله حالت دفاعی می گیرند و میرزا قلی سلطان
متقابلاً به سوی هندی تیراندازی کرده و وی در اثر جراحات وارده کشته می گردد. دو
برادر که یکی از آنها قاتل مصطفی هندی بوده از بیم انتقام گیری نایب الحکومه که
همدست هندی بوده است و از بیم بازماندگان مسلح وی ، به همراه زن و فرزند خود می
گریزند. خاندان خمینی نیز اموال باقی مانده وی را غارت کرده و خانه اش را به آتش
می کشند. نکته قابل توجه این است که به علت تابعیت انگلیسی مصطفی هندی و اعتراض
سفارت انگلیس به دولت ایران و تعقیب مصرّانه موضوع توسط مقامات سفارت و فشار به
دولت جهت دستگیری و مجازات عاملان،بالاترین مقامات کشور از قبیل امین السلطان
اتابک صدراعظم مقتدر مظفرالدین شاه و محمدعلی میرزا ولیعهد مجبور شدند در قضیه
دخالت کنند و برای نخستین بار در مقابل کشته شدن یک نفر هندی ، سه خان مشهور و
مقتدر که تنها یکی از آنها قاتل بود کشته شدند. بهرام خان دستگیر شده و در
خانه هندی تحت شکنجه جان می سپارد. [ خود روح ا... خمینی نیز پس
از ورود به ایران و دستیابی به قدرت ، چند
تن از بهرامی ها (بازماندگان بهرام خان) را اعدام کرد] میرزا قلی خان در محل به قتل می رسد
و جعفر قلی خان به تهران اعزام می گردد و سر وی در ملأ عام بریده می گردد و اموال
آنها نیز به نفع خاندان هندی مصادره می گردد. [از
جمله اكاذيب منتشره درباره پدر روح ا... خمینی یکی این است که قتل وی را در مبارزه
مسلحانه با مأموران رضاشاه عنوان می کنند در حالی که این حادثه مدتها قبل از سلطنت
رضا شاه رخ داده است!]
معاهده ترکمانچای که موجب برخورداری
اتباع روس از مصونیت قضایی در ایران گردید سبب شد که دولت انگلیس نیز به موجب ماده
نهم قرارداد صلح بین ایران و انگلیس(مورخ 14 مارس 1847) به تحمیل رژیم
کاپیتولاسیون بر ایران توفیق یابد. اتباع انگلیس در کشورهای خارجی عواملی مهم در
ایجاد یا توسعه نفوذ استعماری انگلیس به شمار می رفته اند و به همین جهت یکی از
مهمترین کوشش های انگلیس ایجاد امنیت برای اتباع و ایادی خود بوده است. در طول
دویست سال تاریخ استعماری آن کشور در ایران به کرّات اتفاق افتاد که هر زمان که
یکی از اتباع انگلیس و یا حتی فراشان ایرانی سفارت آن کشور مورد کوچکترین اهانتی
قرار می گرفت ، مسئولان سفارت نهایت کوشش را به عمل می آوردند که عامل آن اهانت یا
آزار به شدیدترین وجهی تنبیه شود تا کسی جرأت نگاه چپ به یک انگلیسی یا عوامل
انگلستان را نداشته باشد.
پسندیده در خاطرات خود درباره سفر به
تهران برای پیگیری قتل جعفرقلی خان می نویسد: « پس از استقرار در تهران
به عمارت عین الدوله صدراعظم وقت رفتیم... عین الدوله قبا پوشیده بود، سبیلهای
زیادی هم داشت. من رفتم قبایش را گرفتم. دقیقاً یاد داده بودند به کنایه بگویم:
اگر شما عادل هستید ، ما عادل نیستیم. قاتل را بدهید به دست ما، ما او را می کشیم.
عین الدوله گفت: نخیر،قاتل را می کشیم ولی مظفرالدین شاه دستور داده قاتل پدرش
ناصرالدین شاه را هم در محرم و صفر نکشند. ما هم در محرم و صفر آدم نمی کشیم. بعد
از آن اگر نکشتیم شما مدعی باشید. گفتم: تا قاتل کشته نشود ، از این عمارت بیرون
نمی رویم و ما اینجا متحصن می شویم. گفت: بسیار خوب ، بمانید اینجا. من
درد پا دارم و شما مدتی است من را سر پا نگه داشته اید... من خسته شده ام. بروید
ظهیرالاسلام را خبر کنید بیاید اینجا. عمارتی آنجا هست. آن را مهیّا کنید که این
همشیره ها در آنجا بمانند تا قاتلشان کشته شود...» [صفحات 26-25]
عین الدوله را در زمره خودخواه ترین،
زورگوترین و بیرحم ترین رجال قاجار به شمار می آورند،اما می بینیم که این رجل
مقتدر قاجار چگونه در برابر این چند نفر مردم به ظاهر عادی با چنین ملایمت و
ملاطفتی رفتار می کند. آیا جز حمایت
سفارت انگلیس از این بازماندگان دلیل دیگری را می توان برای این رفتار غیر معمول
عین الدوله برشمرد؟...
پسنديده به ديدار خود با مشيرالسلطنه
كه پس از سفر مظفرالدين شاه و عين الدوله به فرنگ، وظايف صدراعظم را بر عهده گرفته
بود نيز اشاره كرده و مي نويسد: «...من را بغل گرفت. در
دامانش نشاند و خيلي احترام كرد. گفت كه: دستور كشتن قاتل صادر شده. قاتل را مي
كشيم...» [ صفحات 27-26]. پسنديده حتي به ديدار وليعهد نيز مي
رود: «...بعد از آن براي ديدن محمدعلي
ميرزا به عمارت گلستان رفتيم. ميرزا دستور داد من و اخوي(هندي) به حضورش برويم...
از دالان به خود شمس العماره وارد شديم. سپس دست چپ از پله ها بالا رفتيم. يك
راهرو درازي داشت كه طرف دست راست ، رؤسا و وزراء نشسته بودند و ما در يك اتاقي در
آخر رفته و نشستيم. طولي نكشيد كه آمدند و گفتند كه والاحضرت محمدعلي ميرزا مي
گويد: آقا مرتضي و آقا نور بيايند تا من ايشان را ببينم... براي ملاقات به كاخ
گلستان رفتيم... ميدان وسيعي بود پر از درخت. محمدعلي ميرزا آنجا ايستاده بود. ما
هم نزديك شديم. وقتي ما را ديد گفت: شما برگرديد. ما هم برگشتيم و مجدداً به زير
دالان شمس العماره آمديم» [صفحات 28-27]
به نظر مي آيد كه اين ديدار كوتاه
ولیعهد تنها جهت اعلام انجام وظيفه نسبت به سفارت دولت فخيمه بوده است! به راستی که اگر افشاگري هاي پسنديده نبود ، هيچ سندی از
سابقه خاندان خمينی و شخص روح ا... خمينی در دست نمی بود و اگر اخبار پراکنده ای
نیز در این زمینه وجود داشت ، کسی باور نمی کرد. غیر از بایگانی وزارت خارجه دولت
بریتانیا ، تنها سوابق رسمی روح ا... خمینی و خاندانش در ساواك بود كه پس از پيروزی
انقلاب به سرعت ضبط و معدوم گرديد.