یکشنبه

انقلاب اسلامي؛ بزرگترين فريب تاريخ


اشاره ای به فاجعه سينما ركس آبادان
خوزستان تنها استاني بود كه به انقلاب نپيوسته بود و سرايت آشوب و اعتصاب به اين استان براي تعطيل شدن پالايشگاه آبادان و فلج شدن رژيم حياتي بود. حضرت امير مؤمنان(ع) در حديثي مردم خوزستان را چنين مي ستايند:   « آنان به دجال ايمان نمی آورند و آنان اولين مردمی هستند كه به عيسی مسيح ايمان آوردند.»
عاملان جنايتكار اين فاجعه ، در شب سالگردكودتاي 28 مرداد ، سوخت هواپيما را به داخل سالن سينما در زير پاهاي مردم سرازير كردند (به اين سبب پاهاي اجساد عموماً تا زانو كاملاً ذوب شده بود ) و درهاي سينما را نيز قفل و زنجير كردند. شدت فاجعه به حدي بود كه حال مأموران نجات از ديدن صحنه هاي داخل سينما به هم مي خورد. به دليل شدت حرارت ، برخي از جنازه ها در هم ذوب شده و قابل تفكيك نبودند(مانند تصوير دلخراشي كه از مادري كه كودكش را در بغل داشت منتشر گرديد) به طوري كه مجبور شدند اجساد را به صورت گروهي دفن كنند. پس از اين فاجعه ، كميته تحقيقي متشكل از نماينده دولت ، نماينده روزنامه اطلاعات و نماينده آيت ا... شريعتمداري كار تحقيق را آغاز كرد و در گزارش مستند خود نتيجه گرفت كه دستور اين عمليات از شهر نجف صادر شده بود. (نسخه اي از اين گزارش كه در اختيار آيت ا... شريعتمداري بود ، پس از بازداشت ايشان از سوي رژيم جمهوري اسلامي ضبط گرديد.)  شريف امامی ، عامل سرسپرده استعمار انگلستان ، كه در آن هنگام در پست نخست وزيری ، از هيچ اقدامی در راه ياري انقلاب كوتاهي ننمود با اين استدلال كه انتشار اين گزارش سبب خشم رهبران انقلاب شده و شانس هرگونه آشتی با روحانيت را از بين می برد ، مانع از انتشار آن شد و بدين ترتيب با سكوت رژيم ، مردم قول رهبران انقلاب مبني بر دست داشتن رژيم در اين فاجعه را پذيرفتند و خوزستان نيز به انقلاب پيوست و پالايشگاه تعطيل گرديد. اين فاجعه به نقطه عطف پيروزي انقلاب تبديل شد و رژيم از آن پس قدم به قدم عقب نشست و شش ماه بعد نيز سقوط نمود.[در پيش گرفتن سياستهاي دين ستيزانه و همچنين باستانگرايانه ، ناراضي نمودن فرهنگيان و وادار نمودنشان به پيوستن به اعتصابيون ، و نمايش سركوب دانشجويان توسط نيروهاي نظامي از طريق تلويزيون سراسري(كانال 2) كه منجر به شورشي بزرگ در سطح شهر تهران گرديد، تنها گوشه اي از ديگر اقدامات شريف امامي در یاری انقلاب بود.] پس از پيروزي انقلاب، در اثر فشار افكار عمومي ، رژيم جديد دادگاهي نمايشي براي مجازات عاملان ادعايي فاجعه تشكيل داد كه به رسوايي بزرگي منجر شد و در طي آن براي مردم محرز گرديد كه رهبران رژيم جديد عاملان حقيقي اين فاجعه بوده اند. [براي اطلاع از جزئيات رجوع كنيد: "دو رهبر"، سايت سپيده دم] پس از اين رسوايي ، بازماندگان فاجعه براي اعتراض بر مزار عزيزان خود متحصن شدند كه خميني در تهديد ايشان گفت: « عده ای می روند سر گور مُرده ها بر ضدَ اَسلام شعار می دهند!» خاطرنشان می سازد که جمهوری اسلامی بنای یادبود این فاجعه را در خیابان اصلی روبروی سینما رکس قرار نداده بلکه آن را در کوچه فرعی پشت سینما قرار داده است تا با جلب توجه کمتر ، این افتضاح پوشیده تر ماند! خميني جواز اين فاجعه را چنين صادر كرده بود كه: « هرکس سینما می رود خونش مباح است!»
خمینی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از تصرف رادیو توسط انقلابیون در بیانیه‌ای با تقدیر از عقب‌نشینی و عدم دخالت ارتش در امور سیاسی گفت:  « به امرای ارتش اعلام می‌کنم که در صورت جلوگیری از تجاوز ارتش، پیوستن آنان به ملت و دولت قانونی ملی اسلامی ، ما آنان را از ملت و ملت را از آنان می‌دانیم و مانند برادران با آنان رفتار می‌نماییم.» و نیز خطاب به امرای ارتش گفت: « آی ارتَشبد! تو نمی خواهی آقا باشی؟ می خواهی نوکر باشی؟ ما می خواهیم کَه تو آقا باشی!»  در همان شب شورای عالی ارتش شاهنشاهی در جلسه‌ای با شرکت تقریباً تمامی فرماندهان عالی‌رتبه خود و بدون هیچ مخالفتی پشتیبانی کامل خود از خواسته‌های ملت را اعلام کرد. اما تنها ساعاتی بعد ، شماري از آنان از جمله سرلشگر منوچهر خسروداد فرمانده هوانیروز ، سپهبد مهدی رحیمی رئیس شهربانی کل ، سرلشگر رضا ناجی اولین فرماندار نظامی ایران و تیمسار نعمت نصیری رئیس سابق ساواک ، در مدرسه رفاه به حکم  خلخالی اعدام شدند. ناگفته نماند كه خميني بلافاصله پس از پيروزي ، صادق خلخالي كه يك بيمار رواني ساديست و سايكوپات(معروف به صادق گربه كش) بود را به حاكميت شرع گماشت تا در عرض تنها يك ماه هشتصد نفر را اعدام کند. معروف بود كه خلخالي در حوزه علميه ، گربه ها را با قرار دادن گلو  لاي در اتاق خفه مي نمود. برای آگاهی از ماهیت خلخالی بهتر است او را از زبان خودش بشناسیم: خلخالی در مصاحبه با خبرنگار کیهان می گوید:« عصر از پیش امام بازگشته بودم و با همراهان و همکاران و محافظانم قرار بود شام را در منزلم بخوریم. داشتیم می آمدیم داخل کوچه منزل که از شیشه ماشین دیدم دوتا بچه پانزده ، شانزده ساله گویا مخفیانه چیزی با هم رد و بدل کردند. دستور دادم بگیرند و بگردندشان تا ببینم ماجرا چیه. خودم از کیف پسره یک روزنامه مجاهدین در آوردم. یادم هست فامیلش شریعتی بود از خانواده های اسمی قم. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اینجوری باید با این جانوران برخورد کرد!» خلخالی در جواب افرادی که به اعدام های فله ای او اعتراض می کردند می گفت: « اینها اگر گناهکار باشند که به سزای عملشان رسیده اند و اگر بی گناه باشند به بهشت می روند!»  خلخالي با وضع فلاكت باري در گذشت و در اواخر كار ، از شدت تعفن ، كسي را ياراي ورود به اتاقش نبود. نقل است كه وي در اواخر عمر مي گفت: در زمينه اعدام هاي زيادي كه كردم اضطراب دارم. امام دست مرا در اين زمينه باز گذاشته بود و من در دنيا و آخرت مسئوليتي ندارم! سفارش كرده ام مجوزهاي امام را در كفنم قرار دهند! 

ریچارد فالک ، استاد برجسته حقوق بین الملل دانشگاه پرینستون كه ابتدا تحت تأثير خمینی قرار گرفته و در فرانسه به دیدار وي رفته و به نفعش مقاله نوشته بود اما پس از مشاهده رفتار او در تهران شوكه شده بود مي گويد: « برنامه خمینی برای ایرانِ پس از شاه مبهم بود. او بسیاری از پیروان خوش قلب و دلسوز خود را فریب داد و بعد آنها را سرکوب کرد. خودش هم در مراحل مختلف تغییر موضع داد و به دلایل مختلف جمهوری اسلامی را به یک مسیر اهریمنی‌ هدایت کرد.»  خميني در پاريس اعلام کرد که در بازگشت به ایران به قم خواهد رفت و نقشی در قدرت نخواهد داشت. او اعلام کرد که تنها قصد دارد در قم در کسوت یک روحانی به امور معنوی مقلدان خود بپردازد. وی پس از ورود به ايران برای مقابله با دولت ملی گرای شاپور بختیار (آخرین نخست وزیر شاه) زیرکانه مهدی بازرگان را که چهره ای ملی بود مسئول تشکیل دولت موقت کرد و همگان را توصیه به همکاری با او نمود و اعلام کرد که "دولت از امروز یک دولت دینی است و مخالفت با آن مخالفت با خداست." نصب بازرگان تمامی نیروهای سیاسی اعم از مذهبی و غیر مذهبی را به طور یک پارچه در برابر دولت بختیار قرار داد و سقوط آن را تسهیل نمود. خمینی پس از معرفی نخست وزیر دولت موقت ، خود به شهر قم رفت و به سازماندهی نیروهای مذهبی نمای خود مشغول شد و پس از چند ماه به پايتخت بازگشت و با سياست گام به گام ، قدرت را به طور كامل در قبضه خود گرفت. به عنوان نمونه؛ در ابتدا اصلي به نام ولايت فقيه در قانون اساسي وجود نداشت ، چون شرايط مساعد نبود ، اما هنگامي كه پايه هاي حكومت وي تحكیم شد اين اصل را به قانون اساسي اضافه نمود. مهمترين علما و مراجع شيعه چون آيات عظام خويي ، حكيم ، خوانساري، گلپايگاني ، شریعتمداری و... با اين موضوع مخالفت كردند و از سوي خميني با الفاظ: مرتجع ، متحجر و بي شعور مورد اهانت قرار گرفتند. این در حالی است که در سالهای پیش از پیروزی انقلاب ، هنگامی که علما درباره کتاب تازه رونمایی شده "ولایت فقیه" او بحث و اعتراض می کردند زیرکانه برای ایشان پیام فرستاد: « بحث ما اکنون ولایت فقیه نیست، امروز اسلام در خطر است!» البته مخالفت علما با خميني ديگر سودي نداشت ، زيرا خميني ميليونها نفر از عوام النّاس نادان را با مدد ابلیس و سحر ، تحت سيطره خود درآورده بود و آنها به قدري تحت نفوذ وي بودند كه اگر به آنها فرمان مي داد: بميريد، در جا مي مردند! چنان که اشاره شد ریشه مسأله ، انحطاط حوزه علمیه بود که چنان از اصول اعتقادی دور افتاده بود که نتوانسته بود حقیقت دین را برای توده مردم روشن سازد و این که وظیفه مردم در دوره غیبت ، انتظار و کسب آگاهی و معرفت و انتقال آن و زهد و خودسازی و تزكيه نفس و دعای صمیمانه برای ظهور و عدم دخالت در سیاست است. مردم نیز که از سویی نسبت به اصول اعتقادی و وظایف دینی خود عالم نبودند و از سوی دیگر ازجو فساد اخلاقی علنی حاکم بر جامعه ناراضی بودند ، به طور طبیعی به سوی روحانی نمایی که دم از اسلام می زد کشیده شدند و فکر می کردند که دارند در راه اسلام جهاد می کنند! داعشي ها هم امروز بر این پندار هستند که در حال جهاد در راه اسلام هستند! این است که بزرگان فرموده اند: معصیت از روی جهل بهتر است از عبادت از روی جهل!